بسم الله الرحمن الرحیم
خسته نباشید
من هرچی با خودم کلنجار رفتم که این طوری کار نکنم دیدم که نمی تونم عادت من اینطوریه دیگه هر چی که شروع می کنم باید تا میخ پرچش برم البته اگر در راستای کارم باشه.
برا همین نتونستم حدیث و نکاتی که از حدیث به ذهنم میاد رو براتون نگم.وبرای این منظور مجبورم که عربی بعضی از قسمتهای حدیث رو براتون یکم نه زیاد تو ضیح بدم البته اگر خودتون بخواهید بیشتر هم می تونم توضیح بدم ان شاءالله.
بشنوید.(بابا تو که چیزی تو وبلاگت نداری که این بندگان خدا بشنوند.)پس بخوانید.
راستی این رو هم بگم که چون سعی دارم هر پستی که می نویسم از یک صفحه A4بیشتر نشه و از طرف دیگه به تفصیل وارد بحث می شم مجبورم تمام پستهایم را قسمت بندی کنم . از این باب از شما عذر خواهم.
اما حدیث:
امام هفتم علیه السلام می فرماید.
دخل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المسجد فاذا جماعة قد اطافوا برجل
فقال ما هذا ؟
فقیل:علامة.
فقال : وما العلامة؟
فقالوا له:اعلم الناس بانساب العرب و وقایعها و ایام الجاهلیة و الاشعار و العربیة .
فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم:ذاک علم لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه .ثم قال النبی صلی الله علیه وآله سلم:انما العلم ثلاثة
1. آیة محکمة
2. او فریضة عادلة
3. او سنة قائمة
و ما خلا هن فهو فضل
خیلی خب حالا تو ضیح حدیث:
بشنوید.(منظوزم همینه که می خوانید)
اولین جمله قابل بررسی در حدیث جمله قد اطافوا برجل هست که باید گفت راوی می گه این مردم مثل اینکه طواف کعبه می کنند دور این مرد می گشتند و در عین حالی که تو مسجد بودند از خدا یادشون رفته بود(الآن یاد یک شعر افتادم در باره دنیا اگر پیدا کنم براتون می نویسم)وبرای این مرد اهمیت و ارزشی قائل بودند که لیاقت آن را نداشت. پس ما باید حواسمون باشه به هر چیز همون قدر ارزش واهمیت بدیم که بایدنه بیشتر ونه کمتر. فعلا همین قدر بسه تا واسه یه فرصت دیگه